عشق شعر (چنگنواز تنها)

شعر، داستان، نامه، یادداشت و قطعه موسیقی عاشقانه

عشق شعر (چنگنواز تنها)

شعر، داستان، نامه، یادداشت و قطعه موسیقی عاشقانه

همیشه یکی است



همیشه یکی هست بفهمه چی میگی غماتو ببینه
همیشه یکی هست کناره غروب غریبیت بشینه

همیشه یکی هست که از کوله بارت بگیره غبارو
چشاتو بگیره نذاره ببینی بد روزگارو

همیشه یکی با دوتا چشم معصوم حواسش بهت هست
یکی مثله آینه مثه سایه آروم حواسش بهت هست

همیشه یجایی که پاتو بریدن ک دستاتو بستن
یجایی ک دردا با دیوارو زنجیر سر رات نشستن

همیشه یجایی که هیچ حرفو راهی جز افسوس نداری
یجایی ک هیچی نه عشقو نه شعرو دیگه دوس نداری

یکی با یه قلبه هراسونو لرزون حواسش بهت هست
یکی مثله ابرا پریشونو گریون حواسش بهت هست

همیشه یکی با دوتا چشم معصوم حواسش بهت هست
یکی مثله آینه مثه سایه آروم حواسش بهت هست

خواننده: مسعود امامی

حالا چرا؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

نوش‌داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
این‌همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا

شاعر: شهریار

روزت مبارک مهربانم


امروز روزِ توست، ای مهربان‌ترین فرشته‌ی خدا.

بگو چگونه تو را در قاب دفترم توصیف کنم؟

صبر و مهربانیت را چطور در ابعاد کوچک ذهنم جا دهم؟



آن زمان که خط خطی های بی‌قراری ام را با مهر و محبّتت پاک می‌کردی و با صبر و بردباری کلمه‌ به کلمه ی زندگی را به من دیکته می‌گفتی خوب به خاطرم مانده است.

و من باز فراموش می‌کردم محبت تشدید دارد.

در تمام مراحل زندگی، قدم به قدم، هم پای من آمدی، بار ها بر زمین افتادم و هر بار با مهربانی دستم را گرفتی.
آری، از تو آموختم، حتی در سخت ترین شرایط،
امید را هرگز از یاد نبرم.

یادم نمی‌رود چه شب ها که تا صبح بر بالینِ من، بوسه بر پیشانیِ تب دارم می‌زدی
و چه روزها که با مهر مادرانه ات لقمه‌های عشق را در دهانم می‌گذاشتی
و من باز لجبازتر از همیشه دستت را رد می‌کردم!

وقتی بوسه بر دستان چروکیده ات می‌زنم،
یاد کودکی‌ام می‌افتم که همیشه به خاطر لطافت دستانت به همه فخر می‌فروختم
و حال به خاطر خشکی دستانت با افتخار می‌گویم این دستان مادر من است که تمام زندگی‌اش را به پای من گذاشت؛
من با نوازش همین دست ها بزرگ شدم و امروز با تمام وجودم می‌گویم:
مادرم مدیون تمام مهربانی‌هایت هستم و  کمی کمتر از آنچه تو دوستم داری، دوستت دارم.

باران مهام

مادر

مادرم روزت مبارک



مادر بهشت من همه آغوش گرم تست 
گوئی سرم هنوز به بالین نرم تست

مادرحیات با تو بهشت است و خرّم  است   
ور بی تو بود هر دو جهانش جهنّم است

ما را عواطف این همه از شیر مادر است    
این رقّتی که در دل و شوری که در سراست

اغلب کسان که پرده حــــرمت دریده اند    
در کودکی محبّت مــــادر ندیده اند

امروز هستیم به امید دعـــــای تست   
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست

رویایی

من به دنبال توام یکی دیگه دنبال منه
تو به دنبال کسی هستی که نارو می‌زنه

ما همه مثل همیم ما همه سرگردونیم
اونی که عاشقه رو از خودمون می‌رونیم
عشق‌مون کنارمون هست ولی نمی‌دونیم

اما یه روز میرسه به خودمون برگردیم
روزی که از همه‌ی آدمکا دل‌سردیم
قدر لحظه‌های باهم بودن‌و می‌فهمیم
وقتی که دیر میشه می‌فهمیم چقد بد کردیم

چی میشه باهم بمونیم خالق افسانه‌ها شیم
میون رابطه‌هامون دنبال چیزی نباشیم

کاش بذاریم کینه‌ها از توی قلبامون بره
از ما که چیزی نمی‌مونه به جز یک خاطره

عمر ما کوتاه‌تر از اونه که با هم بد بشیم
کاش بتونیم راه عاشق بودن‌و بلد بشیم

چی میشه باهم بمونیم خالق افسانه‌ها شیم
میون رابطه‌هامون دنبال چیزی نباشیم

ترانه‌سرا: سیامک عباسی

دوست دارم


من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم

چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم

نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم
به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم

بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم

جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم

قیصر امین پور

راس 2

ساعت راسه دوئه، حواسم به توئه، چشام دنبال تو میدوئه…
همه کارات نوئه که مخصوص توئه، با تو همه چی ضربدر دوئه…
فکرم باهات عوض شده، امسالم باز عشقت مده
حتی اگه بگی برو، من میخوامت بازم تورو…
ساعت راسه دوئه حواسم به توئه چشام دنبال تو میدوئه
همه کارات نوئه که مخصوص توئه با تو همه چی ضربدر دوئه

ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه

ساعت راسه دوئه حواس من به توئه بازم چشمام داره دنبالت میدوئه
همه ی کارات نوئه که مخصوص توئه، با تو هرچی که هست همیشه ضربدر دوئه…
ساعت راسه دوئه، حواسم به توئه، چشام دنبال تو میدوئه …
همه کارات نوئه که مخصوص توئه، با تو همه چی ضربدر دوئه…
مگه میشه این عشق واسم عادی بشه؟ نه نمیشه نمیشه!
با صدای بلند تو هم بهم بگو: نمیشه نمیشه!
فکرم باهات عوض شده، امسالم باز عشقت مده.
حتی اگه بگی برو من میخوامت بازم تورو…
ساعت راسه دوئه حواسم به توئه چشام دنبال تو میدوئه
همه کارات نوئه که مخصوص توئه با تو همه چی ضربدر دوئه
ساعت راسه دوئه حواسم به توئه چشام دنبال تو میدوئه
همه کارات نوئه که مخصوص توئه با تو همه چی ضربدر دوئه

ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه

خواننده: میلاد ترابی

قاصدک

من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم
قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم
قاصدک به چشم من قصه ی یک دردی برو
می دونم برای من خبر نیاوردی برو
توی 7تا آسمون من یه ستاره ندارم
کسی که عشق من و به یاد بیاره ندارم
ندارم دلی که یک لحظه بیادم بزنه
ندارم هیچ کسی رو که فک کنی یار منه

قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم
من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم

خیلی وقته اونی که براش میمردم دیگه نیست
قاصدک هارو بیادش می شمردم دیگه نیست
خیلی وقته که دارم با تنهایی سر می کنم
همه ی قاصدک های شهر و پر پر می کنم

قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم
من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم

ترانه: زهرا امیر تیموری | خواننده و آهنگساز: مهدی یراحی

هنگام رسیدن

ای آرزوی اولین گام رسیدن
بر جاده‌های بی‌سرانجام رسیدن



کار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دل‌های ناکام رسیدن

کی می‌شود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقت گل نی بود هنگام رسیدن؟

دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پخته‌ی راه است و من خام رسیدن

بر خامی‌ام نام تمامی می‌گذارم
بر رخوت درماندگی نام رسیدن

هرچه دویدم جاده از من پیش‌تر بود
پیچیده در راه است ابهام رسیدن

از آن کبوترهای بی‌پروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام رسیدن

ای کال دور از دسترس! ای شعر تازه!
می‌چینمت اما به هنگام رسیدن

قیصر امین پور

عاشق شدن

گفت: «عاشق شدم...»

گفتم: هنوز زوده برات...

گفت: عاشقی که به سن و سال نیست...
گفتم: منظورم این نبود...

گفت: پس چی؟
گفتم: زوده بخواهی غم و غصه پیرت کنه...

هیچ نگفت و رفت.....!