عشق شعر (چنگنواز تنها)

شعر، داستان، نامه، یادداشت و قطعه موسیقی عاشقانه

عشق شعر (چنگنواز تنها)

شعر، داستان، نامه، یادداشت و قطعه موسیقی عاشقانه

آهن پرست

یه روز ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ همدیگه رو خیلی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ!

ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻗﺪﻡ ﻣﯿ ﺰﺩﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﺟﻠﻮی پاشون

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﻢ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺪﺍﺭﯼ!!

اما ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺖ جلو ﺗﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ...

خودمو بغل می کنم



گاهی دلم میخواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!

درست می شود... درست می شود...
اگر هم نشد به جهنم!
تمام می شود...
بلاخره تمام می شود...!!!