عشق شعر (چنگنواز تنها)

شعر، داستان، نامه، یادداشت و قطعه موسیقی عاشقانه

عشق شعر (چنگنواز تنها)

شعر، داستان، نامه، یادداشت و قطعه موسیقی عاشقانه

راس 2

ساعت راسه دوئه، حواسم به توئه، چشام دنبال تو میدوئه…
همه کارات نوئه که مخصوص توئه، با تو همه چی ضربدر دوئه…
فکرم باهات عوض شده، امسالم باز عشقت مده
حتی اگه بگی برو، من میخوامت بازم تورو…
ساعت راسه دوئه حواسم به توئه چشام دنبال تو میدوئه
همه کارات نوئه که مخصوص توئه با تو همه چی ضربدر دوئه

ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه

ساعت راسه دوئه حواس من به توئه بازم چشمام داره دنبالت میدوئه
همه ی کارات نوئه که مخصوص توئه، با تو هرچی که هست همیشه ضربدر دوئه…
ساعت راسه دوئه، حواسم به توئه، چشام دنبال تو میدوئه …
همه کارات نوئه که مخصوص توئه، با تو همه چی ضربدر دوئه…
مگه میشه این عشق واسم عادی بشه؟ نه نمیشه نمیشه!
با صدای بلند تو هم بهم بگو: نمیشه نمیشه!
فکرم باهات عوض شده، امسالم باز عشقت مده.
حتی اگه بگی برو من میخوامت بازم تورو…
ساعت راسه دوئه حواسم به توئه چشام دنبال تو میدوئه
همه کارات نوئه که مخصوص توئه با تو همه چی ضربدر دوئه
ساعت راسه دوئه حواسم به توئه چشام دنبال تو میدوئه
همه کارات نوئه که مخصوص توئه با تو همه چی ضربدر دوئه

ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه
ساعت راس دوئه … ساعت راس دوئه

خواننده: میلاد ترابی

قاصدک

من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم
قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم
قاصدک به چشم من قصه ی یک دردی برو
می دونم برای من خبر نیاوردی برو
توی 7تا آسمون من یه ستاره ندارم
کسی که عشق من و به یاد بیاره ندارم
ندارم دلی که یک لحظه بیادم بزنه
ندارم هیچ کسی رو که فک کنی یار منه

قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم
من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم

خیلی وقته اونی که براش میمردم دیگه نیست
قاصدک هارو بیادش می شمردم دیگه نیست
خیلی وقته که دارم با تنهایی سر می کنم
همه ی قاصدک های شهر و پر پر می کنم

قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم
من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم

ترانه: زهرا امیر تیموری | خواننده و آهنگساز: مهدی یراحی

هنگام رسیدن

ای آرزوی اولین گام رسیدن
بر جاده‌های بی‌سرانجام رسیدن



کار جهان جز بر مدار آرزو نیست
با این همه دل‌های ناکام رسیدن

کی می‌شود روشن به رویت چشم من، کی؟
وقت گل نی بود هنگام رسیدن؟

دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پخته‌ی راه است و من خام رسیدن

بر خامی‌ام نام تمامی می‌گذارم
بر رخوت درماندگی نام رسیدن

هرچه دویدم جاده از من پیش‌تر بود
پیچیده در راه است ابهام رسیدن

از آن کبوترهای بی‌پروا که رفتند
یک مشت پر جا مانده بر بام رسیدن

ای کال دور از دسترس! ای شعر تازه!
می‌چینمت اما به هنگام رسیدن

قیصر امین پور

عاشق شدن

گفت: «عاشق شدم...»

گفتم: هنوز زوده برات...

گفت: عاشقی که به سن و سال نیست...
گفتم: منظورم این نبود...

گفت: پس چی؟
گفتم: زوده بخواهی غم و غصه پیرت کنه...

هیچ نگفت و رفت.....!

گریه

گریه شاید زبان ضعف باشد

شاید کودکانه شاید بی غرور…
اما هر وقت گونه هایم خیس می شود
می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…

معجزه گل نیلوفر

این داستان در باره یک دختر که معلم روستا بود و یک پسر باغبان است. بزرگترین آرزوی پسر این بود که هر روز در کنار پنجره صدای زیبای دختر را بشنود. او فکر می کرد که هیچ کسی همانند این دختر صدای نرم و دلنشین ندارد. اما روزی از روزها، پسر متوجه شد که صدای دختر گرفته است. او در گوشه ای از حیاط مدرسه مخفیانه به داخل کلاس نگاه می کرد و متوجه شد دختر از نهایت درد گلو چهره اش تغییر کرده است.

ادامه مطلب ...

بادبادک

مهربانم

دیگر نگران تنهایی من نباش

این روزها
دل خوش به محبت غریبه ای هستم
و فانوسی که گهگاه تو برایم روشن می کنی

بیاندیش به بادبادک های بر باد رفته
و کوکانی که پشت چراغ های قرمز
به جای بادبادک معصومیتشان را به باد می دهند

فرشته پاک


کاش از اول می دونستم تو ماله دیگرونی
کاش از اول می فهمیدم تو با من نمیمونی

کاش از اول می دونستم تو سهم من نمیشی
کاش می فهمیدم که تو از عشق من گریزونی

از فکر و قلبم تو نمیری که به همین زودی
تو اون فرشته پاکی که من فکر می کردم نبودی

میدونم هرجا که هستی با هرکسی نشستی
به راحتی فراموشم میکنی تو به زودی

این همه عاشق بودم تو نفهمیدی
با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی
با تو صادق بودم تو نفهمیدی

کاش از اول می فهمیدم تو مغروری
کاش میدونستم از دنیای من دوری

کاش آروم آروم از قلب من میرفتی
چه دروغای شیرینی به من میگفتی

این همه عاشق بودم تو نفهمیدی
با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی
با تو صادق بودم تو نفهمیدی

خواننده: سیامک عباسی

بی خودتر از اینم کن


راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان، مست ترم کن

شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن

دارم سر  پرواز در آفاق تو، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن

عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن

صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
باران من خاک شو و بارورم کن

افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن

پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی، خبرم کن

شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو، مختصرم کن

حسین منزوی

یک عاشقانۀ آرام

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.
چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار می‌شکند.
می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت.
اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند..


نادر ابراهیمی